داره سعی میکنه خیلی با دقت کار انجام بده
این جا دیگه خسته شده
ولنتاین مبارک یه دونه ما
امروز بابایی وقتی از سر کار اومد برای دخترم کادو خریده بود مثل همیشه سلما کلی ذوق کرد. البته بابایی هر سال زحمت میکشه برای گل دخترم کادو میخره اولین کادوی ولنتاین و قبل از این که به دنیا بیاد بابایی براش خرید و من براش نگه داشتم تا شهریور که به دنیا اومد اولین کادو از طرف بابایی بود گذاشتم تو اتاقش و جالب اینکه اولین عروسکی بود که باهاش بازی کرد از لوستر اتاق آویزون کرده بودیمش هر روز با دیدنش کلی ذوق میکرد. هر روز که میگذره بیشتر از قبل دوست داریم نازنینم تو این روزهایی که اینقدر سخت بهم میگذره اگه تو رو نداشتم نمیدونم چه اتفاقی برام می افتاد برای داشتنت خدا رو روزی هزار بار شکر میکنم ...
نویسنده :
مامان و بابا
3:27
وای مامان خوشگلههههه
هورااااااا ببعی
اینم تخم مرغ شانسی که دخترم عاشقشه. کلی از باباش تشکر کرد
این خرس رو هم من خریدم برای دخملم
برای سلما هر کس کوچکترین کادویی هم بخره کلی براش ذوق میکنه ...
نویسنده :
مامان و بابا
3:08
دعوت شدیم به یه مسابقه از طرف یه دوست عزیز آتنا جون مامان روشا یه دونه
سلام دوستای خوبم موضوع این مسابقه اینه که دلیلمون رو از نوشتن این وبلاگ بگیم از روزی که یه دونه ما به دنیا اومد سعی کردم روزایی که کارای جدید یاد میگیره تو یه دفتر براش یادداشت کنم تا وقتی بزرگ شد بخونه و بدونه لحظه به لحظه بزرگ شدنش برامون یه دنیاعشق بود و لذت بردیم از بودن با گل دخترم تقریبا سلما 6 یا 7 ماهه بود که خیلی اتفاقی با این وبلاگ اشنا شدم با کمک یکی از دوستام این وبلاگ و درست کردم و خیلی خوشحال بودم از این که میتونم عکسای گل دخترم و براش تو وبلاگ بذارم ونظر دیگران و رو بدونم واین باعث شد که کلی دوست جدید پیدا کنم و بتونم از تجربیاتشون استفاده کنم من و بابایی با هم تصمیم گرفتیم اسم وبلاگ و بذاریم سلما یه دونه ما چون واقعا برای...
نویسنده :
مامان و بابا
20:34
گزارشات پزشکی گل دخترم
سلام دوستای گلم امان از این شلوغیه تهران امروز تقریبا از ساعت 9 صبح رفته بودیم بیرون تازه ساعت 7شب برگشتیم فقط این بین اومدیم خونه ناهار خوردیم دوباره رفتیم همش برای دکتر سلما جون بود صبح دکتر اطفال رفتیم بعد از ظهرم دکتر دندانپزشک که آوا جون زحمت کشیده بودن ادرس دندانپزشک بهمون داده بودن دکتر خوبی بودن و خیلی هم خوشرو بودن تو اتاقشون چند تا عروسک بود که توجه سلما رو خیلی به خودش جلب کرده بود بالا سر صندلیه معاینه هم سی دی کارتون برای بچه ها گذاشته بودن سلما خیلی خوشش اومد تو قسمت سالن انتظار هم یه میز کوچولو با 4 تا صندلی و مداد رنگی و دفتر نقاشی گذاشته بودن به محض این که وارد شدیم سلما رفت سراغ نقاشی. خدارو شکر مشکل پوسیدگی نداشت و...
نویسنده :
مامان و بابا
19:45