به درخواست دختر قرتی موهاشو بافتم که البته کلی همکاری کرد و تحمل
دخترم آماده وخوشحال چون داره میره پلاز
شانس آوردیم با رسیدن ماه رمضان پلازرفتن فعلا تعطیل شده برای ما وگر نه که سلما الان با ته دیگ سوخته هیچ فرقی نداشت اسم وبلاگشو باید میذاشتم سلما یه دختر سیاه ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:30
آماده شدیم برای بیرون رفتن سلما خانم به فکر ژست گرفتنه. امان از دست این دختر
هتل شایگان این پنجشنبه طبق عادت هر هفته اومدیم بیرون امروز سلما تنهاست و دوستش رها چون اسباب کشی داشت نتونستن باهامون بیان ...
نویسنده :
مامان و بابا
3:32
آخه دخترم این جا جای وایسادنه؟برگشتیم کیش و سلما شیطون تر از قبل
بعد از 20 روز داریم برمیگردیم خونمون.سلما عاشق وقتی که تو هواپیما پذیرایی میکنن
از وقتی سوار میشیم میگه مامان کی غذا میارن؟ سلما تو جشن بعد از انتخابات تو خیابان ولیعصر تا حالا این همه ماشین ندیده بود کلی تعجب کرده بود ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:19
دخترم آماده شده برای خواب
البته دخترم قبل از خواب یه اتاق فرهاد یه سری میزنه یه موزیک ملایم گوش میده فرهاد پسر دایی مامان مریم ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:14