سلما با دختر عمه هاش اومده سرزمین عجایب
بابای سلما برای مریضی سلما اومد تهران یه کم که بهتر شد بردیمش گردش ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:55
اینقدر تمیز غذا می خورن که سفره شونو جدا کردیم اشتهامون کور نشه
ما چهار تا وروجک نتیجه های مامان بزرگ مامان مریم هستیم (ازطرف مادری) از طرف پدری مامان مریم من فعلا تنها نتیجه خانواده هستم ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:49
دخترم تو تهران بد شانسی آورد و راهی بیمارستان شد
فردای شبی که رسیدیم تهران داییم سلما و بچه های دختر خالم برد پارک وقتی برگشتن سلما یه راست رفت تو اتاق خواب و خوابید برای همه جای تعجب داشت اول فکر کردم خسته شده چون روز قبلش هم رسیده بودیم گفتم شاید خسته شده صبح رفتم برای امتحان تا برگشتم دیدم سلما رنگ به رو نداره مامانم و خالم گفتن که حالش بد شده بالا آورده برای اولین بار بود بالا میاورد یه چند با دیگه هم بالا اورد دیگه منم ترسیده بودم سریع بردیمش بیمارستان کودکان تو خیابان طالقانی چند ساعت تو اورژانس بستری بود ولی چون بهتر نشد مجبور شدن تو بخش بستریش کنن خیلی شب بدی بود از شانس بد ما یه ویروس جدید اومده بود سلما از اون ویروس گرفته بود بد تر از همه اینکه گرسنه بود ولی چون سرم داشت نباید ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:29
بعد از اینکه سلما جون خریدش تموم شد رفتیم فرودگاه بعد پیش به سوی تهران
تولد رادین تو مهدکودک چکاوک
با حدیث رفتیم دنبال کیک سلما تقریبا 45 دقیقه بدون من تو مهد موندش برام جالب بود برای اولین بار خوب بود قبلا که با مدیر مهد صحبت کرده بودم گفته بود اگه بخواد بیاد مهد برای روز اول نیم ساعت با حضور مادر سلما بیشتر حواسش به بچه ها بود و به فضای اون جا زیاد تو نخ تولد نبود ولی هنوز نتونستم خودم و راضی کنم بره مهد ...
نویسنده :
مامان و بابا
14:26