دخترم تو تهران بد شانسی آورد و راهی بیمارستان شد
فردای شبی که رسیدیم تهران داییم سلما و بچه های دختر خالم برد پارک وقتی برگشتن سلما یه راست رفت تو اتاق خواب و خوابید برای همه جای تعجب داشت اول فکر کردم خسته شده چون روز قبلش هم رسیده بودیم گفتم شاید خسته شده صبح رفتم برای امتحان تا برگشتم دیدم سلما رنگ به رو نداره مامانم و خالم گفتن که حالش بد شده بالا آورده برای اولین بار بود بالا میاورد یه چند با دیگه هم بالا اورد دیگه منم ترسیده بودم سریع بردیمش بیمارستان کودکان تو خیابان طالقانی چند ساعت تو اورژانس بستری بود ولی چون بهتر نشد مجبور شدن تو بخش بستریش کنن خیلی شب بدی بود از شانس بد ما یه ویروس جدید اومده بود سلما از اون ویروس گرفته بود بد تر از همه اینکه گرسنه بود ولی چون سرم داشت نباید آب و غذا میخورد بماند که من و مامانم چی کشیدم اون شب تا صبحاینم کیف وسایل شخصی که تو بیمارستان به سلما دادن نو کیفش دمپایی ومسواک و خمیر دندان وقاشق وچنگال حوله ویه پازل بود البته در قبال پولی که میگیرن این خیلی نا چیز