بدون عنوان
اینم کادوهای سلما که من و مادر جون و زن دایی مهتاب براش خریدیم
سلما و مادر جون تو یه تیم بودن مامان مریم هم مقابلشون برنده هم معلومه دیگه
کارکنان بولینگ برای سلما صندلی گذاشتن تا قدش به میز برسه . امروز صبح سلما وقتی از خواب بیدار شد 30/11/91 گفت مامان دیدم چرخیدم اومدم بالا فهمیدم خواب دیده اولین بار بود که خوابش یادش مونده بود و تعریف میکرد منم کلی ذوق کرده بودم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:59
سلما در حال کسب تجربه جدید
البته بچه تقصیری نداره اینقدر بازی های بولینگ مریم کمه که دخترم این دفعه تصمیم گرفت بازی های بزرگ تر ها رو هم تجربه کنه ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:53
سلما در حال نقاشی کردنه
داره سعی میکنه خیلی با دقت کار انجام بده
این جا دیگه خسته شده
ولنتاین مبارک یه دونه ما
امروز بابایی وقتی از سر کار اومد برای دخترم کادو خریده بود مثل همیشه سلما کلی ذوق کرد. البته بابایی هر سال زحمت میکشه برای گل دخترم کادو میخره اولین کادوی ولنتاین و قبل از این که به دنیا بیاد بابایی براش خرید و من براش نگه داشتم تا شهریور که به دنیا اومد اولین کادو از طرف بابایی بود گذاشتم تو اتاقش و جالب اینکه اولین عروسکی بود که باهاش بازی کرد از لوستر اتاق آویزون کرده بودیمش هر روز با دیدنش کلی ذوق میکرد. هر روز که میگذره بیشتر از قبل دوست داریم نازنینم تو این روزهایی که اینقدر سخت بهم میگذره اگه تو رو نداشتم نمیدونم چه اتفاقی برام می افتاد برای داشتنت خدا رو روزی هزار بار شکر میکنم ...
نویسنده :
مامان و بابا
3:27