سلماسلما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

سِلما یه دونه ما

عیدی دایی مجید وزن دایی مهتاب

این عکسا رو یه کم دیر گذاشتم ولی واقعا این چند وقته اصلا دل و دماغ ندارم آخر سال خیلی برای ما بد تموم شد و سال خوبی رو شروع نکردیم علاوه بر همه دل مشغولی های گذشته مریضی خاله الناز (دختر خاله مامان مریم) کلی فکرمونو مشغول کرده چند روزی میشه بیمارستان بستری شده و ما هم بلیط پیدا نمیکنیم بریم تهران فکرمون مشغوله حتی روز 13 به در با اصرار های خانواده زن دایی مهتاب باز هم دلمون نیومد که بریم بیرون فقط داریم برای روزای خوب دعا میکنیم خدا تن سالم و دل خوش رو از هیچ کس نگیره ...
17 فروردين 1392

اینم از عیدی دخترم

این هم از عیدی سلما خانم البته چون مهمون داشتیم یه کم با تاخیر خریدیم براش چون سر عیدی دایی مجید جنگ جهانی راه افتاد با این که مهمونمون پسر بود و کادوی سلما کاملا دخترونه بود تصمیم گرفتیم بعد رفتن اونا برات کادوت رو بخریم عزیزم البته دایی مجید برای امیر هم یه هلی کوپتر کنترلی خریده بود ولی اون فکر میکرد کادوی شما چون بزرگ تره بهتر هم هست امان از دست شما بچه ها چه دنیایی دارین ...
17 فروردين 1392

این جا ورودی پارک دلفین هاست 92/01/01

امروز همه رفتن عید دیدنی ولی ما این جا جایی رو نداریم که بریم ولی پدر جون ما رو با مهمون هامون که از تهران اومدن دعوتمون کرد برای پارک دلفین ها امروز مهمون پدر جون بودیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت ...
2 فروردين 1392