سلماسلما، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

سِلما یه دونه ما

عکسای سلما تو این چند وقته نبودیم هم در گیر زلزله بودیم هم سرما خوردگی شدید

امسال کیش خیلی سرد شده سلما هیچ وقت اینقدر لباس نمی پوشید وقتی کیش بودیم ولی امسال مادر جون همش  در حال بافتن کلاه و شال گردن و دامن و ساق برای سلما هستش البته بیشتر دنبال قرتی بازین تا گرم شدن ...
28 دی 1392

شب یلدا اول رفتیم فرهنگسرای ثنایی بعد خونه مادر جون دوباره از تهران مهمون میاد

ننه سرما بقیه گروه نمایش اون طرف مشغول عکس انداختن هستن بعد از نمایش اومدن محوطه بیرون برای بازی و مسابقه اینم خونه مادر جون دوباره سعید پسر عمم با تانیا زن عموم و امیر پسر عموم اومدن البته برای ضبط یه تبلیغ جدید اومدن امیر تو تبلیغ سافتلن و نامی نو و.... چند تا تبلیغ دیگه هستش با مامانش و سعید البته تولد سعید واشکان داداش زن دایی مهتاب هم بود سلما حاضر نشد کنار میز عکس بندازه منم مجبور شدم کلک بزنم و این عکس و انداختم ...
8 دی 1392

گردش با عمه های مامان مریم . سلما و هانیه دختر عمه مامان مریم

دایی سعید پسر عمه مامان مریم و دایی مجید دایی خود سلما . روز 14 آذر وقتی رفته بود فرودگاه که سارا دوستم برسونم بابام زنگ زد وگفت مهمون داره میاد بازم برامون همون روز دو تا عمه هام با مادر بزرگم اومدن وای خدا روشکر امسال چقدر مهمون داشتیم محرم هم تنها خاله عزیزم و دخترش کوچکش پیشمون بودن قبل از اون هم پسر عموم و باز قبل تر آیدا دختر خالم که دوباره محرم اومد الان هم هنوز مادر بزرگم هست. این جا هم کلبه هور این دوتا تبل برای اینکه برای درست کردن آتیش کمک نکنن تنی به آب زدن بقیه هم که گشنه دیگه ...
8 دی 1392

آسمون زیبای کیش بعد از 3روز بارندگی(جاده جهان.کلبه هور)92/09/01

از شدت بارون پشت سر سلما یه دریاچه درست شده بود که کلی مرغ دریایی همیشه تو اون محوطه جمع میشن بعد با هم پرواز میکنن خیلی قشنگه ولی معمولا وقتی هوا تاریک میشه میان منم موفق نمیشم ازشون عکس بگیرم وقتی میان بالا سرت آسمون سفید میشه خیلی قشنگه واقعا یه حس خوبی به آدم میده البته الان جایگاهشون پر آب شده ولی بازم میان اونجا با هم میشینن و یهو پرواز میکنن اینم خانواده 3 نفره ما ...
7 آذر 1392

بلاخره سلما رو بردیم آرایشگاه و موهاشو کوتاه کردیم تصمیم سختی بود

از وقتی که به دنیا اومده بود به جز جلوی موهاش دیگهموهاشو کوتاه نکرده بودیم موهاش تا کمرش رسیده بود ولی خیلی بی جون بود موهای نوزادیش بود البته یه بار بردیمش مصری کوتاه کرد بعد دوباره بردیم کاملا خوردش کردیم نه به این که تو این مدت موهاشو کوتاه نکردیم نه به این که دو بار دوبار کوتاه میکنیم ...
30 آبان 1392