سلماسلما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

سِلما یه دونه ما

دخترم خیلی خوابش میومد

فردای روزی که بابای سلما اومد تهران رفتیم شمال یه مسافرت 3نفره کوتاه بود ولی خیلی خوش گذشت رستوران هتل کوروش که شب هم همون جا موندیم تقریبا از وقتی رسیدیم بارون شروع به باریدن کرد تا وقتی برگشتیم یه لحظه هم قطع نشدآخه ما فقط یه شب شمال بودیم چون من شمال ودوست دارم خواستیم یه هوایی عوض کنیم بعد بریم تو جاده کویری به سمت کیش دخترم تو صف تله کابین وایساده البته داره یخ میزنه دخترم تو راه برگشت از شمال هم حسابی تو ماشین خوابید هم کامل خشک شد الان هم آماده شده جیگر بخوره تو سیاه بیشه ...
22 مهر 1392

دخترم عاشقم پارک ارم

روزی که بابایی اومد دنبالمون تا برگردیم کیش شبش سلما رو بردیم پارک ارم از فردا ظهرش هم سفر مارکوپولویی شروع شد دخترم همه جا برای خودش دوست پیدا میکنه بعد از پارک ارم یه شام سه نفره تو فرحزاد خوردیم دخترم هم از باباش کادوی روز دخترش و با چند روز تاخیر گرفت ...
22 مهر 1392

تشکر از دوستان

سلام به همه دوستای خوبم مرسی که تو این مدت به ما سر میزدین ببخشید که نگران شدین ما بعد از یک ماه از تهران برگشتیم حدود 28 روز که اومدیم بالاخره اینترنتمون درست شد چند تا از عکسای سلما رو گذاشتن با بقیه عکسا خیلی زود بر میگردم خیلی دوستون دارم بازم از همتون ممنونم
21 مهر 1392

تولد گل دخترم

قرار بود برای دختر قشنگم یه تولد مفصل تهران بگیرم چون باباش نبود تصمیم بر این شد که تولد مفصل و کیش بگیرم که متاسفانه پدر یکی از دوستا ی خیلی عزیزم فاطمه جون فوت کرد و تولد کیش کنسل شد ولی تهران 2 بار کیک خریدیم یه جشن کوچولو گرفتیم جشن ها هم خونه مامان بزرگای مامان مریم بود و کیک های دخترم و هیچ کدومو از قبل سفارش نداده بودیم کیک آماده خریدیم دخترم بی حرف پیش قول میدم سال دیگه جبران کنم ...
21 مهر 1392

بعد از عروسی زهرا دسته جمعی رفتیم دماوند جای همه خالی خیلی خوش گذشت

آموزش تخته با کمی خشونت با این که وسط مرداد ماه بود ولی هوا خیلی سرد بود بچه ها بعد از این که از استخر اومدن بیرون داشتن یخ میزدن. متاسفانه بابای سلما به خاطر مشغله زیاد بعد از عروسی برگشت کیش دماوند با ما نبود قرار شد برای برگشت دوباره بیاد تهران تا با هم برگردیم ...
21 مهر 1392